دیش هایی که بر دوش ساختمان سنگینی می کند!

واقعا چه سعادت بزرگیه که ما ماهواره نداریم
هر وقت یه تصویر ناجور می دیدم حالا با اراده یا غیرارادی، حالم گرفته می شد
سه چهار روز می رفتم تو فکر
با
خودم می گفتم آخه خاک بر سر تو یه تصویر دیدی و انقدر به هم ریختی اگر مثل
بعضی ها میشستی یک ساعت و نیم فیلمشو نگاه می کردی دیگه حتما نماز هم نمی
خوندی؟
بدبخت حتما اگه دیگه ماهواره داشتی دیگه خدا رو هم فراموش می کردی
سخته هر روز از کنار هزار تا آدم رد بشی و ندونی که مثلا دیشب تو فلان شبکه ماهواره ای چی دیده و الان چی تو فکرش می گذره؟
نمی دونم اون کسایی که دارن این مسائل براشون عادی میشه یا نه؟ ولی فکر نمی کنم.
اما یقین دارم که چه لطف بزرگی خدا به ما داشته که ما ماهواره نداریم
برنامه های ماهواره ذاتشون لجنه و مردابه و فرو رفتن...
هر وقت ایمانم سست می شد با خودم فکر می کردم این خاصیت جوونیه که هر روز دو دلی؟
هر
روز دو دلی بین راست و دروغ، بین گناه و ثواب، بین خوب و بد، بین ایران و
خارج، بین اینکه تو وظیفت اینه که تو وطن بمونی و خدمت کنی یا اینکه نه
اینجا به جوونا بها نمی دن باید جمع کنی بری؟ هر روز تو رویایی و تو فکرت
سیاحت می کنی که مثلا تو فلان جا تو خارج چی می گذره؟
با خودم فکر می
کنم که اگر مثلا همین الان بفرستنت یه کشور غربی باز هم خدا رو میشناسی؟
باز هم نماز میخونی؟ یا مغلوب ظاهر زیبای علم و تکنولوژی و خیابون و برج
های خوشگلشون میشی و تو لجنزار تزئین شده اونها فرو خواهی رفت؟
با خودم
می گم آیا می رسه روزی که از این شک و تردید در بیای و همونی که می دونی
درسته همیشه روش استوار بمونی؟ حالا هر جا که میخوای زندگی کن.
می رسه روزی که بیفتی رو اون جاده خوشگله که مستقیمه تا بتونی بدویی سمت خدا؟
یا تا آخر عمرت باید تو همین منجلاب سینه خیز بری و بری و .... بری و فرو بری
"پلاکت " را دیدم اما راهت را "نه ""...