الا بذکر الله تطمئن القلوب


أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ .خدا حائل هست بین انسان و قلبش!. (انفال/24) || تویی که از همه زندگیت خسته شده ایی ؛ بخـــــوان : الا بذکر الله تطمئن القلوب...

اینجا ایران است....

" اینجا ایران است ، قرن ۲۱ "

- اینجا صــدای آهنــگ هـای پـاپ لس آنجـلس و غـرب زده بلند است که فــریـادهـای

 

  حـاج حسین خرازی به گوش نمی رسد ...

 

- اینجا همه حاج ابراهیم همت را با اتوبان همت می شناسند ...

 

- اينجا کسی نمی داند ، شهید مهدی زين الدين ، رتبه چهار کنکور سراسری بود ...

 

- اينجا کسـی نمی داند، تکـــه های پيکـر شهید محمـد نـوبخت را درون گــونی بـرای

 

  خانواده اش فرستاده بودند ...

 

- اینجا بر دیوار شهر روی عکس شهید پوستر تبلیغاتی میچسبانند ...

 

- اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشـونت طلب و جنگ طلب بار نیـایند از کوچه

 

  ها برداشته و نام نگین و جاوید میگذارند ...

 

- اینجا کسی نمیداند، شهید مصطفی چمران ، دکترای فیزیک هسته ای را داشت و

 

  یکی از نخبگان ایران بود ...

 

- اینجا ستارگان درخشـان هــالیوود آنقـدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستـارگان پــُر

 

  فـروغ کـربلای ایران را نمی بیند ...

 

- اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند ، همه به دنبال کسب نام هستند ...

 

- اینجا کسی نمی داند که حاج مهدی بـاکری در وصیت نـامه خود از خدا خواسته بود

 

جسدش بر نگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند ...

- اینجا دشمن در خانه ماست و دیگر کسی حاضر به نبرد با دشمن نیست ...

 

- اینجا کسی نمی خواهد با صدای (الله اکبر) لرزه بر تن دشمن بیندازد ...

 

- اینجا در پناه میز هستیم و دیگر کسی پشت خاک ریز پناه نمی گیرد ...

 

- اینجا جانباز شیمیایی به خــاطر نداشتن پـول ، در بیمارستــان پذیرش نمی گـردد و

 

  شهد شهـادت می نوشد ...

 

- اینجا کسی نمیداند شب عملیات خیبر حاج مهدی بـاکری ، برادرش حمید باکری را

 

  جا گذاشت و رفت ...

 

- اینجا روسری ها هر روز کوچکتر میشود و مانتوها هر روز تنگ تر و کوتاه تر ...

 

- اینجا دختــرها ، پسر شده اند و پســران دختر ، مــردان بی غیرت شده اند و زن ها

 

  بی حجاب شده اند ...

 

- اینجا دیگر کسی ، احترامی برای چفیه ی شهدا قائل نیستند ...

 

- اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم ، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم ...

 

- اینجا برای زیباسازی شهر میلیونی هزینه میشود اما برای تعویض سنگ قبرشهدای

 

  گمنام بودجه ای نداریم ...

 

- اینجا در هر کجای این سرزمین خونین اسلامی،حقیقت به مسلخ مصلحت میرود ...

 

من رفتنی ام




اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه
 
گفت :حاج آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه
 
گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم
 
گفت: من رفتني ام!
گفتم: يعني چي؟
گفت: دارم ميميرم
 
گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟
 
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.
 
گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده
 
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟
 
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش
 
گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟

 
گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم
 
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
 
تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
 
خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
 
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت
 
خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
 
با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
 
آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی
 
سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
 
بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
 
ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
 
گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم
 
مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
 
الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم
 
حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟

 
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزه
 
آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟

 
گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!

 
يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
 
گفت: بيمار نيستم!

گفتم: پس چي؟
 
گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن:نه گفتم: خارج چي؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجي
 
مارفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟

باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد

 
((((((برای آنان که یادشون رفته من رفتنی ام ...
حرص می زنند و دیگران را می آزارند ... دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب...)))))

به بهانه آمدنت

یاد گرفتیم دل حرم الله است

اما خراب کردیم این آشیانه ی خدا را با محبت چوب و سنگ و ماشین و منزل...
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی ...

به دل نگیر آقا جان!
اکنون دوره ی عطر و ادکلن های آمریکایی است
و شمیم صبح جمعه از یاد رفته
اکنون دوره ی پارکهای ملاقات و سینماهای شهرت
و ایستگاه های غفلت است
اینجا در شهر مسلمانان ، خیلی ها نقش خوب بودن هم از یادشان رفته ...

آقای مهربانی!
خسته نشدی از این همه محبت به من؟!!!
خسته نشدی از گریه برای بخشیده شدن گناهان من؟
تا کی می خواهی خوبیهایت را برای خوب شدن من خرج کنی؟
تا کی می خواهی با گریه از خدا بخواهی که به خاطر تو از گناهان من در گذرد؟

مادرت زهرا هم که ما را شرمنده کرده
وعده داده در ازای دعا برای فرجت ، شفاعتمان را کند
شفاعت مادرم زهرا در ازای یک دعا برای منتقمش!!!!
چه معامله ی سودآوری...

چرا لب به گلایه گشوده ام من؟!!!
انگار قصه ی دلخون کردن تو در روز میلادت هم تمامی ندارد
بگذار باز هم مثل همیشه به نام تو ، دعاهایم را به کام خود تمام کنم
اما اینبار کمی منصفانه تر
اینبار می خواهم برای یکبار هم که شده خواسته هایم کمی بوی تو را داشته باشد

خدایا!
نگذار در هلهله ی کوفیان زمانه ، ناله ی غربت مهدی فاطمه به گوشم نرسد...
خدایا!
خانه تکانی رسم دیرینه ی ما منتظران بهار است
بهار مهدی فاطمه در راه است ، نکند خانه تکانی دلم را فراموش کنم...
خدایا!
نه ثروتی دارم مثل خدیجه تا در راهش نثار کنم
و نه نفوذ کلامی چو زینب تا از مولایم دفاع کنم ...

.... به اینجای نوشتن که رسید ، عارفی گفت: دعا که می توانی
زیر نوشته ام نوشتم: خدایا شکرت که فراموشم نکردی
شکرت که مرا از قافله ی یاری رساندن به مولایم جا نینداختی

دعایش می کنم
و اگر دعایم تنها یک اثر داشته باشد برایم کافی است
و آن: شادی دل مادرم زهرا

 

یادمان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنیم ، او تنهاست...

گناهم را که دید...


گنــــــــــاهم را که دید..


چشمـــانش را بست و به روی خـــودش نیاورد


2 بـــاره گنــــــــــاهم را که دید


ســـکوت کرد و چیـــزی نگفت


3باره گنـــــــــاهم را که دید


بـــاز هم چیـــزی نگفت


4 باره گنــــــــاهم را که دید


در دلـــش آرام گفت:


خدایـــا کمکـــش کن بر نفســـش غـــلبه کند

 

5باره گنــــــــــاهم را که دید


بلنـــد گفت  خـــدایا کـــمکش کن


6باره گنـــــــــاهم را که دید


اشـــک در چشـــمانش جمـــع شد

 

7باره گنــــــــاهم را که دید


سیـــل اشک از چشـــمانش جـــاری گشت


8باره گنـــــــاهم را که دید



ســـرش را پـــایین انـــداخت


9باره گنــــــاهم را که دید


غصـــه خورد... خیــــــــــــلی غصـــه خورد


10بـــاره گنــــــاهم را که دید


قلبـــش شکست!


11باره گنـــــاهم را که دید...




خــــــــــــــدایا او یـــک غصــــــه خـــور است و مـــا میـــلیون ها غصـــه ده!!

 

 مگـــر یک قلــــــب چـــقدر تـــوان شکـــستن دارد؟... چـــند سال؟؟


نزدیک  نیمـــه شعبان میخوام از طــــــــرف همــه به امــــــــام زمان عج بگم:


آقـــــا جــــون! ما بچه شیعــــه ها جز تو کسی رو نداریم ، صاحبمـــــــون توئی آقــــــــا

مگــه روایت نداریم:


بدتر از یتیمـــی که بابا نداره ، شیعــه ای هستش کــه امامـــــش بالا سرش نیست


آقــــــــا ! روز ولادتــــــــــی یه دستی روی سر یتیمــــــــات نمی کشی؟؟؟؟؟؟


آقا طناب ایمانمــــــــون خیلی محکــــــــــــم نیست


میشه تـــــــو بگیــــــــریش کــه پـــــاره نشــــه؟؟؟؟

گم شده کیست؟؟

عارف مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی در بیانی، معنای غیبت حضرت ولی عصر(عج) را اینگونه تشریح می‌کنند:

سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟ گفتم غایب؟ کدام غایب؟ بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند.

بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند، گمان می‌کند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را می‌گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند. امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم. امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.